غروب پنج شنبه ها واسه من از غروب جمعه ها خیلی بدتره

جمعه ها درگیرم واسه کارای شنبه و اول هفته م ولی پنج شنبه ها دلم میخواد کسی باشه بتونم کنارش از روز تعطیلیم لذت ببرم

خسته میشم از تنهایی . از تنهایی بیرون رفتن . از سکوت مطلقی که باهاش میرم و برمیگردم.

من اهل سکوت نیستم اهل تنهایی نیستم ازشون بیزارم 

کاش درس نداشتم میتونستم بشینم راه حلی پیدا کنم

 


بعضی وقت ها فکر میکنم اگر ازدواج کردم برای بچه دار شدنم از 

" تخمک اهدایی " استفاده کنم که ژن این بیماری به بچه م منتقل نشه .

مادرم تو یک خانواده پر جمعیت هست ولی تو خانوادشون فقط مادرم به این بیماری با این شدت مبتلا شده و بقیه سالم هستن . دو تا از دایی هام هم این بیماری رو دارن اما خیلی کم جوری که اصلا به چشم نمیاد و کسی متوجه نمیشه و خیلی وقت همون یه کم هم بهبود پیدا کرده .

تخمک اهدایی یعنی تخمکی که مال من نیست و مال یک نفر دیگه هست و این باعث میشه به نسل بعد من این ژن منتقل نشه . 

شدنی هست و راحتم هست . تخمک اری میشه لقاح داده میشه با اسپرم همسر من و بعد لقاح میره تو وجود من و بزرگ میشه .

سختی هایی که من کشیدم اصلا دوست ندارم به نسل بعدم منتقل بشه . و اینجوری نسل بعد در امان میمونن . 

کاش برای همه بیماری ها این کارو می کردن و ریشه کن میشه این ژن های بیماری .

کارش سخت نیست ولی پذیرفتنش برای همسر اینده من ممکنه سخت و دشوار باشه .

شایدم هیچ وقت بیماری من منتقل نشه به بچه خودم اما این فکر یهو به ذهنم رسید .

در حد یک فکر هست .


تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

گروه فرهنگی اسرا معرفی کالا به سرزمین خرید خوش آمدید مرجع کنکور ایران ممبرپلاس|افزایش اعضای واقعی کانال تلگرام نمونه کار مای کاستومر پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان شرکت آب پاکسازان